<p class="ql-align-justify" style="direction: rtl"><strong style="background-color: rgba(0, 0, 0, 0); color: rgba(0, 0, 0, 1)"><em>زبیگنیو، دگردیسی ناکام ایرانی</em></strong><span style="background-color: rgba(0, 0, 0, 0); color: rgba(0, 0, 0, 1)"> داستانی است از زندگی چند ایرانی در مهاجرت؛ کسانی که تلاش میکنند تا خود را در میهن جدید بازیابند. اما نه میهن جدید آن چنان که مینماید آنها را به درون خود میپذیرد، و نه این مهاجران ایرانی میتوانند تکلیف خود را با گذشتهی خویش روشن کنند. بابک فرزند پدری کتابفروش است. عمهاش در اعدامهای دههی ۶۰ خورشیدی در ایران کشته شده است. کار در کتابفروشی و بالیدن در خانوادهای کنشگر و کتابخوان به او اجازه میدهد که هر چیز و همه چیز را به دیدی نقادانه ببیند. بابک مدام در پی آن است که برای خود پایگاه استواری بیابد، اما به هر چه روی میآورد، نگاه نقادانهاش دمی دیگر نااستواری آن را بر او آشکار میکند. بابک در زندگی دیگر مهاجران و شهروندان دارای فرهنگهای دیگر ریز میشود و زشتیها و زیباییهای بسیاری را به تصویر میکشد. بابک جهان را سرشار از ناراستی و کژی و پوچی میبیند، چندان که نه تنها زندگی برای او پوچ است، بلکه خودکشی را نیز پوچ میشمارد.</span></p><p class="ql-align-justify" style="direction: rtl"><span style="background-color: rgba(0, 0, 0, 0); color: rgba(0, 0, 0, 1)">در سوی دیگر، شخصیت زبیگنیو است. زبیگنیو نام خودگزیدهی مهاجری ایرانی است که نام شناسنامهایش ابوالحسن است. زبیگنیو در ونکوور مغازهی سیگارفروشی دارد و نمیدانیم که او به چه دلیل از ایران کوچیده است. زبیگنیو در میانسالی، از ایران زن میگیرد و به طور غیابی با دختری نقاش ازدواج میکند و او را به کانادا میآورد. او شخصیتی است رها شده در جامعه، بدون آموزش یا پرورشی سنجیده که سر خود راه خود را رفته است. او تلاش میکند که هر چیز ناخوشایند را دیگرگونه جلوه دهد، و از همین رو دروغگویی و قلب کردن واقعیت از ویژگیهای اوست، بی آنکه خود به این ویژگی آگاه باشد. همین ویژگیها او را یکی از خواندنیترین و چند پهلوترین شخصیتهای این رمان میکند.</span></p><p style="direction: rtl" class="ql-align-justify"><span style="background-color: rgba(0, 0, 0, 0); color: rgba(0, 0, 0, 1)">پر رنگترین درونمایهی رمان را میتوان سوگواری برای از دست دادن خانه و خانواده دانست. بابک و زبیگنیو نمایندگان نسلی هستند که در پی یافتن خویش، و با امید به بر پا کردن خانه و هویتی نو تن به مهاجرت میدهند. اما پس از مهاجرت نیز، انگار به هیچ چیز بند نیستند، پا در هوا و ریشهکن شدهاند. این رمان جلوهای از آن زندگیهای ریشهکن شده است.</span></p>